پیش از پرداختن به شرح و تفصیل قضیّه ضروری می‌دانم که یک حقیقت را مورد تأکید قرار دهم و آن این که در حال حاضر هیچ‌کس بر روی این کره‌ی خاکی معصوم نیست و این ضرورتاً همه‌ی مسلمانان را در بر می‌گیرد. بر این اساس هیچ شخصیت واقعی یا مجازی یافت نمی‌شود که تصوّر حقیقی و مطلق از آخرین رسالت آسمانی را در انحصار خود داشته باشد. بنابراین توجّه  به سه نکته ضروری است:

الف: قرآن کریم بین همه‌ی مسلمانان مشترک است و هیچ گروهی به هیچ وجه نمی‌تواند ادّعا کند که فهم و برداشت صحیح مختصّ  اوست و و سایر گروه‌ها را مجبور کند که از مذهب اعتقادی یا فقهی او پیروی کنند. زیرا نص قرآن معصوم و محفوظ و رسول خدا نیز معصوم است. ولی بشری که نص قرآن را اجرا و پیاده می‌کند معصوم نیست خواه در سه قرن اوّل اسلام باشد یا بعد از آن. عوامل متعدّدی در فهم مردم از نصوص دخالت دارد. به همین خاطر عصمت نص یا خطاب بر اساس فهم افراد یا با اجتهادات و آراء و نظرات آنان در حوزه‌ی تفسیر، تأویل، استنباط و فقه معنا نمی‌شود بلکه فهم آنان بشری و محدود است و عوامل نقص بشری بر آن عارض می‌شود. 

ب: قرآن کریم بین مسلمانانی که سازوکارهای استنباط را در اختیار دارند مشترک است از هر گروهی که باشند؛ هیچ عالم یا مؤسّسه‌ی علمی نمی‌تواند ادّعا کند که تنها او عین حقیقت را فهم کرده است. به ویژه اینکه یکی از اهداف اساسی قرآن کریم اشتراک در فهم یا آگاهی جمعی است به همین خاطر برای پندآموزی آسان است. مسلمان روزی پنج بار با تلاوت آن پاداش می‌برد؛ هیچ کاهن و روحانی مذهبی خاصّی نمی‌تواند ادّعا کند بر قرآن تسلّط ویژه دارد و چیزی می‌بیند که از دید عامّه پنهان است. در اینجا فرصت را غنیمت می‌شماریم تا تفکّر اجماع را مورد انتقاد قرار دهیم امّا با روشی تازه نه آن روشی که ابو العباس ابن‌تیمیه در المنهاج و ابو محمد ابن حزم در الإحکام دنبال کرده است. زیرا ما می‌بینیم که مفهوم اجماع روح سکولاریسم را در خود دارد و در سکولاریسم مردم به نوعی مرجع خود هستند و به چیزی فراتر از آن (وحی) مراجعه نمی‌کنند. نتیجه‌ی این طرز تلقّی آن شد که حق با افراد شناخته شد و نه به عکس. با وجود آن که قرآن کریم (که برخی در صدد هستند آیاتی از آن را خودسرانه و با زحمت فراوان برای مشروعیت بخشیدن به تفکّر اجماع [1] تأویل کنند) تأکید می‌کند که حق به خودی خود حق است نه با پذیرش مردم. پیروان حق اگر چه اصرار داشته باشیم – همیشه - مؤمن نیستند. «و اکثر آنان به خدا ایمان نمی‌آورند و مشرک باقی می‌مانند.»

مسأله‌ی سؤال برانگیز این است که آیا نویسنده‌ی این متن قائل به نسبیت است یا شمولیت یا اینکه برای پسانوگرایی تبلیغ می‌کند؟ پاسخ  منفی است؛ خیر ما به سوی مرکزیّت قرآن کریم فرا می‌خوانیم در حالی که پسا نوگرایی یا پست مدرنیسم به هیچ مرکزیتی باور ندارد. ما ایمان داریم که قرآن کتاب خداست و حقیقت مطلق را در اختیار دارد. نظریّه‌ی شمولیت می‌گوید چیزی به نام حقیقت مطلق وجود ندارد. پست مدرنیسم بر این باور است که تمام روایت‌هایی که در تلاشند جهان را تفسیر کنند منقرض شده است. ما بر این باوریم که کتاب خدا محفوظ است و در هیچ چیزی کوتاهی نکرده است و قابل تفسیر است؛ توان تغییر را دارد و می‌تواند در برابر مشکلات پاسخگو باشد.

به این ترتیب ما به دنبال بعد از میراث گذشته خود هستیم و می‌گوییم ما بعد از میراث به معنی ضدّ آن نیست.

پست مدرنیسم (post modernism) هم چنین است  که به معنی (end of or anti modernism) است: پایان یا ضد مدرنیسم.

در نتیجه ما به مرکزیت قرآن فرا می‌خوانیم و این در اصطلاح ما میراث گذشته را در خود ندارد. ما میراث گذشته را بر قرآن عرضه می‌کنیم نه برعکس. با این نگاه هر میراث پایین‌تری به هیچ عنوان نمی‌تواند در موازات قرآن قرار گیرد و پست مدرنیسم یعنی نگاه به ما قبل میراث با عینک نقد و تجدید نظر و تقبیح در کنار معیار قرار دادن قرآن.

ت: هیچ سیستم سیاسی‌ای نمی‌تواند یک نهاد واسطه و میانی برای تفسیر قرآن یا بیان احکام آن داشته باشد؛ خواه این نهاد قضایی باشد یا تکنوکرات (فن سالاری) یا یک مؤسّسه‌ی دینی فقهی که قدرت تفسیر و تأویل مسائل متعلّق به شریعت را دارد.

پانوشت:

[1] نگاه: نظرات امام فخر رازی در آیه: "يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا" [نساء:۱۱۵] او در استناد به این آیه برای "حجیت اجماع" بحث گسترده‌ای دارد.

 

رازی، فخرالدین، المحصول في علم اصول الفقه؛ تحقیق: طاها علوانی، بیروت، مؤسسه‌ی الرسالة، ج ٤ صص ٦٦-٣٥

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: طاها جابر علوانی، الحاکمیة والهیمنة: به سوی بازسازی مفهوم امت، حکومت و دعوت، صص ٧٢-٦٩